غم در شعر فارسي – اشعار موضوعی
آثار و اشعار شاعران بر اساس سبک شعری ، متن ادبی و دل نوشته هاي خودم و ...

 غم در شعر فارسي –بهار خانم ، ايران الدوله

 

مرا در زندگي از بيش و از کم
نباشد در جهان حاصل بجز غم
دلا خوشتر که با غم همنشيني
که نبود مردم در نسل آدم
ز دشمن کر خوري صد زخم کاري
مدار از دوستان اميد مرهم
بناي عهد هر يک سست بنياد
بلاي جور هر يک سخت محکم
که مهر دوستان جز از دمي نيست
چه حاصل با شدت از لطف يکدم
چه رسم مردمي در اين جهان نيست
به ياد مردمي خوش باش و خرم
به پر در لامکان مانند سيمرغ
دلا بگذار عالم را به عالم
بياد جم بزن جام پياپي
بياد کي بکش آه دمادم
ز(جنت) گو به آن بد عهد بد خو
که عهد دوستان بشکست درهم
به هيچم از چه بفروشي نداني
که چون من بنده اي افتد تراکم  

 

*******************

 

غم در شعر فارسي – شاطر عباس صبوحي

 

وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم
آهی از دل کشم و حلقهٔ ماتم شکنم
گر مراد دل من را ندهد این گردون
همه اوضاع جهان، یکسره در هم شکنم
باده از کاس سفالین خورم و از مستی
به یقین جام جهان بین به سر جم شکنم
گر شود رام دمی ساقی و می گیرم از او
ترک عقبی کنم و توبه دمادم شکنم
شرحی از یوسف گمگشته خود گر بدهم
شهرت گریه یعقوب، مسلّم شکنم
سر شوریدهٔ خود، گر بنهم بر زانو
صبر ایّوب، از این شهره به عالم شکنم
بارها یار بدیدم به صبوحی می‌گفت
عزم دارم که ز هجرم قدت از غم شکنم 

 

*******************

 

غم در شعر فارسي – شمس الدين محمد ، اسيري لاهيجي

 

زان دم که شدیم آشنای غم تو
بیگانه زخویشم از جفای غم تو
با عشق تو عهد ما چو محکم بودست
کردیم جهان و جان فدای غم تو 

 

*******************

 

غم در شعر فارسي – قيصر امين پور

 

شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید 
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید 
خطوط منحنی خنده را خراب کنید
طنین نام مرا موریانه خواهد خورد 
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید 
دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم 
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید 
در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم 
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید 
مگر سماجت پولادی سکوت مرا 
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید 
بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید 


*******************

 

غم در شعر فارسي – حافظ



من حاصل عمر خود ندارم جز غم   
در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم  
یک همدم باوفا ندیدم جز درد   
یک مونس نامزد ندارم جز غم  

 


*******************

 

غم در شعر فارسي – مولوي

 

اندر دل بی وفا غــم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مـرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غـم که هزار آفرین بر غم باد 

 

*******************

 

غم در شعر فارسي – هوشنگ ابتهاج

 

چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ،نه غمگساری 
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری 
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد 
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری 
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان 
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری 
دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی 
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری 
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند 
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری 
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد 
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری 
سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست 
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری 
به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری 
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری 
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم 
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری 
سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر 
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری 
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها 
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری  

 

*******************

 

غم در شعر فارسي – انوري

 

در همــه عالم وفاداری کجاســت
غم به خروارست غمخواری کجاست
درد دل چندان کـــه گنجـد در ضمیـــر
حاصلست از عشــق دلداری کجاست 
گـر به گـیتی نیســـت دلداری مـــرا
ممکن است از بخــت دل‌باری کجاست
انــدریــن ایـــام در بـــاغ وفــــا
گــر نمی‌روید گلـی خاری کـجاست
جان فـــدای یار کردن هســت سهل
کـاشکی یار بسی یاری کـجاست
در جهان عاشقی بینم همی
يك جهان بی‌کار با کـاری کجاست 

 


*******************

 

غم در شعر فارسي – مجتبي كاشاني

 

ای آنکه پس از ما به جهان غم داری
نیکو بنگر که از چه ماتم داری
غافل شده ای از آنچه داری با خویش
در ماتم آنی که چه ها کم داری... 

 

*******************

 

غم در شعر فارسي – مهدي سهيلي

 

اگر كه گل رود از باغ باغبانان چه كند ؟
چو بي بهار شود با غم خزان چه كند ؟
كسي كه مهر گل از دل نميتواند كند
به باغ خشك در ايام مهرگان چه كند
به گريه زنگ غم از دل بشوي و شادان باش
دل گرفته غم خفته را نهان چه كند ؟

 

*******************

 

غم در شعر فارسي – خيام

 

 تا کي غم آن خورم که دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پرکن قدح باده که معلومم نيست
کاين دم که فرو برم برآرم يا نه

این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد

بر خیر و مخور غم جهان گذران
خوش باشو دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران 

 

*******************

 

 

 




تاريخ : شنبه 18 مرداد 1393برچسب:, | 10:32 | نويسنده : زهره |